آنچه در پیش رو می خوانید:
او بانی حرم شهدای گمنام این شهر است و اولین و یگانه سردار بیسر استان فارس در وادی دفاع از حریم حضرت زینب س…با هم زندگی نامه یاین سردار آسمانی را مرور میکنیم:
زندگینامه شهید عبدالله اسکندری
سردار شهید حاج عبدالله اسکندری متولد ۱۵ فروردین سال۱۳۳۷ در محله قصردشت شیراز است. ایشان مقطع تحصیلی ابتدایی خود را در مدرسه عبدالرحیم برهان در قصردشت شیراز گذراند. شهید اسکندری قبل از به وقوع پیوستن انقلاب اسلامی در کار پخش اعلامیههای امام خمینی ره فعال بود و به همین دلیل چندبار توسط ساواک مورد تعقیب قرار گرفت.
عشق وافر او به امام خمینی ره سبب شد، در سال ۵۹ همزمان با درگیریهای کردستان خود را به این شهر برساند و در خاموشی این غائله مثمر ثمر باشد. حضور مداوم او در جبهههای نبرد در سالهای جنگ تحمیلی چندین بار تن او رامجروح کرد، اما روح بلند و خستگی ناپذیر او را از خدمت بازنداشت.
سردار در اول خردادماه سال۶۰ با یکی از دختران اقوام ازدواج کرد و اول خردادماه سال۱۳۹۳ به شهادت رسید که همسرش این تقارن را حکمتی از سوی پروردگار میداند.
از سردار اسکندری به عنوان نخستین مدافع حرمی یاد میکنند، که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا(ع) سر از بدنش جدا شده است.
پاسداری و اعزام به جبهههای نبرد
حاج عبدالله در سال۶۰ به عنوان پاسدار عازم جبهههای نبرد شدند و در هشت سال دفاع مقدس مسئولیتهای مختلفی از جمله جانشینی و ریاست ستاد تیپ امام هادی ع، جانشینی تیپ مهندسی و فرماندهی تیپ مهندسی را برعهده گرفتند.
از دیگر مسئولیتهای این شهید عزیز فرماندهی مهندسی رزمی امام هادی ع،فرماندهی تیپ۴۶ امام هادی ع، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ۴۲ قدر، فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت و مدیر بنیاد شهید استان فارس است.
ضمن اینکه شهید اسکندری در کارنامه نظامی خود گذراندن موفقیتآمیز دوره آموزشی دافوس را در رشته جغرافیای سیاسی دارد.
سَر زِ تن جدا؛ همچو مولایش
پس از بازنشستگی در دفاع از حرم اهل بیت به سوریه رفت و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) در اولین روزهای خرداد در حلب ۱۳۹۳به شهادت رسید. بنا به روایتهای منتشر شده پیکر ایشان به دست گروه اجناد الشام افتاد و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی تکفیری از تن جدا شد.
از سردار اسکندری به عنوان نخستین مدافع حرمی یاد میکنند، که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا(ع) سر از بدنش جدا شده است.
پیکر مطهر این سردار رشید بعد از ۸سال به کشور بازگشت.
شما همسر شهید آینده هستید.
نَه به پست و مقام
همسر شهید اسکندری، سردار را از لحاظ عشق، ایمان، اخلاق و دینداری سرآمد معرفی میکند و با اشاره به وابسته نبودن ایشان به پست و مقام اذعان میکند :
پس از پیشنهاد پست مدیر بنیاد شهید استان فارس به حاجی خیلی طول کشید تا ایشان این مسئولیت را بپذیرند؛ چرا که نگران بودند مبادا در انجام وظیفه یخود قصور کنند.
ایشان با خانواده شهدا و جانبازان مانوس بودند و در دیدار با آنان مشکلاتشان را حل و فصل مینمودند.
من به اتفاق شهید اسکندری هر پنج شنبه با خانواده شهدا دیدار داشتیم و ایشان در این دیدارها مرا به عنوان همسر شهید معرفی مینمودند و وقتی دلیل آن را میپرسیدم، می گفتند شما همسر شهید آینده هستید.
همسر شهید اسکندری با اشاره به اینکه آخرین تماس حاجی را همیشه به یاد دارند، افزودند :در آخرین تماس حاجی به من گفت: ” تصدقت شوم، برایم دعا کن ”، اتفاقا همرزمانش هم خندیدند، من با خنده گفتم دوستانت میخندند. گفت اشکال ندارد، بگذار بخندند…
گمنام در زمین، شهره در آسمانها
ایشان در پذیرش مسئولیتها همواره توانایی و مبحث پاسخگو بودن مقابل خداوند در روز واپسین را مدنظر داشتند، تا آن جا که در عملیات بدر پس از ارائه یسوابق خود به شهید زندگی آبادی از پذیرش فرماندهی گردن امتناع نمودند و گفتند چون افراد حاضر در گردان را نمیشناسم، فرمانده گردان نمیشوم. شما فرمانده را انتخاب کن، من میشوم جانشین او…
حاج عبدالله به صورت گمنام در عملیاتها حضور مییافت و هنگامی که از او پرسیدند چرا بین این همه تیپ و لشکر، لشکر ثارالله را انتخاب کردهای، گفت: رفتم جایی که مرا نشناسند.
اوج ایمان و شکوه تقوای این شهید عزیز را در خودداری از پذیرش ریاست ستاد تیپ امام هادی ع میتوانی ببینی، آن جا که به عنوان راننده یبولدوزر حضور در خط مقدم جبهه یفاو را بر عناوین دنیایی ترجیح داد.
حضور حاج اسکندری بر مزار سردار بیسر فارس- شهید حاج شیرعلی سلطانی – و نجوا با او شعر این شهید والا مقام را در ذهن من به تصویر میکشاند :
سالها هست بود عشق شهادت به سرم کی شود تا که شهادت بنهد پا به سرم من سر خویش فدای قدم دوست کنم خویش و بیگانه بدانند به این عزم و سرم…
و به راستی آن زمان که داعشان خبیث عکسهای بیسر سردار ما را در فضای مجازی منتشر میکردند، نمیدانستند که شور عشق حسینی را در دلهای جوانان این مرز و بوم زندهتر و بیدارتر میکنند و تقارن مراسم شهادت او با تولد خامس آل عبا گواهی بر راستی راه او و پیوند جان پاکش با آرمانهای بلند امام عاشوراست…
ما راضی نیستیم که یک ریالی از بیت المال صرف این گروه خبیث شود
فرزند سردار شهید حاج عبدالله اسکندری تعریف میکرد:
بعد از شهادت پدر، پیکر ایشان به ما بازگردانده نشد. اما صحبتهایی بود که با مبادله یاسیر، یا پرداخت هزینهای بتوانیم پیکر پدر را بازپس بگیریم. اما ما به مادرمان گفتیم مادر جان به کسانی که میخواهند پیکر پدر را باز گردانند، بگوئید ما راضی نیستیم که یک ریالی از بیت المال صرف این گروه خبیث شود. حتی یک اسیر هم نباید آزاد شود. پدر رفته بود تا آنها را به درک واصل کند. ما برای آنچه در راه خدا دادهایم توقعی نداریم و حاضر نیستیم که به ازای پیکر پدرمان ریالی از بیت المال هزینه شود. زیرا هر اقدامی کمک به آنها محسوب میشود.
مدتی بعد از شهادت پدر، زیارت نائب امام زمان عج روزی خانوادهمان شد. در این دیدار، مادر این روایت را برای آقا بازگو کردند، آقا بسیار مسرور شدند و فرمودند: آفرین به این روحیه یبچهها، آفرین به این استقامت…و خیلی ما را مورد تحسین قرار دادند.
گوارا باد بر خانواده او این افتخار و گرامی باد بر سایر برادران دینی پیروی از آن بزرگوار که با خدای خود پیمان سربازی بسته بود و به عهد خود نیز تمام کمال عمل نمود.
یادش همواره در اندیشهها جاویدان باد
در توصیف مقام والای سردار بیسر شهیدحاج عبدالله اسکندری، آیت الله شیرازی سخنان زیبایی را مطرح کردند و فرمودند:
آن بزرگ مرتبه سرداریست که سرش را به مثابه یسرداران کربلا برای گرفتن جایزه از دشمنان اهل بیت علیهم السلام از شهری به شهری بردند…
وصیت نامه شهید عبدالله اسکندری
به نام خدا
روز سیزدهم ماه رجب در سال ۱۳۸۴ روز تولد حضرت امیر علیه السلام خداوند توفیق داد که برای اولین بار اعتکاف نصیبم شد این سه روز میشود انسان خود را محاسبه اعمال نماید قبل اینکه محاسبه اعمالمان بکنند بعد از این سه روز باید تحول درون انسان ایجاد شود اگر نشود مثل بنده گناهکار باید امید به خدا داشت نباید نا امید شد ایام البیض یعنی سفیدی خورشیدی -نور رجب یعنی ریزش گناهان.
خدایا یک تحولی در ما ایجاد کن، خدایا نامه اعمال ما را سفید کن، خدایا گناهان را نزد ما زشت قرار بده، خدایا اعمال نیک را نزد ما شیرین قرار بده، خدایا گناهان را نزد ما دور کن، خدایا عبادت را نزد ما نزدیک کن، خدایا پدران ما همسایگان ما دوستان ما نزدیکان ما رفتند ما بیدار نشدیم، خدایا ما را بیدار کن، خدایا ما را از خواب غفلت هوشیار و بیدار کن.
همین امروز جنازه حاج قربانعلی را دفن کردیم ولی بیدار نشدیم هنوز غافل هستیم هنوز قلب ما پاک نشده است، هنوز غفلت وجودم را فرا گرفته هنوز ارتباط وصل نشده خدایا گناهان برتنم سنگینی میکند خدایا تنم سنگین شده، خدایا قلبم کدر شده، خدایا قلبم را صیقل کن، خدایا قلبم را از سیاهی آ ن پاک کن، خدایا چرا غافل هستم، خدایا چرا خواب رفتم، خدایا چرا ظلمات تنم و قلبم را گرفته، خدایا چرا نور تو ولایت تو محبت تو در وجودم کم رنگ شده، خدایا نور خودت ولایت خودت محبت خودت خوبیهای خودت، تو را به تمامی خوبان عالم قسم میدهم در وجود من گناهکار در قلب من غافل رسوخ ده.
خدایا مگر خود نگفتی ناامید مباش، مگر خود نگفتی امیدوار باش، مگر خود نگفتی اگر توبه شکستی باز هم بیا، مگر خود نگفتی مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم، ما آمدیم اما چگونه آمدیم با کوله بار گناه با کوله بار کبر با کوله بار تکبر با کوله بار مستی دنیا با کوله بار نفس سرکش، نفسی که از دست خودم در رفته و دیگر نمیتوانم آن را هدایت و کنترل کنم.
خدایا کمکم کن خدایا دستم را بگیر خدایا هدایتم کن خدایا به راه راست و صراط مستقیم خود ما را راهنمایی کن خدایا پشیمانم، خدایا دستم از همه جا قطع شده خدایا فقط فقط تو را دارم، خدایا فقط فقط امیدم به توست، خدایا اگر امیدم به تو نباشد پس به کی امید ببندم.
خدایا این امید به تو است که زنده هستم و گرنه باید از روی فکر دق میکردم و دیگر زنده نبودم ولی همه به همه به امید تو میآیم و به امید بخشش تو زنده میمانم و به امید تو روز را شب وشب را روز میگذرانم، خدایا قلوب مرا پاک کن خدایا قلوب ما را روف و مهربان کن خدایا تمامی زشتیها را در وجودمن دفن کن خدایا تمامی خوبیها را در وجودم زیاد کن.
الهی و ربی من لی غیرک
خدایا زمانی که من را در قبر میگذارند کی به فریاد من میرسد همه میروند همه اقوام، دوستان، همسایگان تلاش میکنند بلکه زودتر روی قبر من خاک بریزند و بروند.
عجله میکند برای رفتن و من را تنها میگذارند من هستم با اعمال زشت خودم من هستم با آن قبر تاریک و تنگ و نمسار من هستم با بدیهایی که در این دنیا انجام دادم من هستم با اعمال بدم من هستم با آن همه گرفتاری من هستم با آن همه دوست داشتنی دنیا خدایا تنم در عالم خاکی میرود و روحم را در عالم برزخی میرود خدایا این دنیا عین آن خوابی بود که من بیدار نشدم من غافل بودم من به رفقا به دوستان به آشنایان به خانواده به اقوام دل خوش کرده بودم واز عشق تو بیخبر بودم و از بزرگی تو بیخبر بودم من غافل بودم چرا؟
خدایا من به وحدانیتت، من به بزرگی، من به رئوفتت، من به وعدههای تو ایمان داشتم ولی چه کنم که شیطان دروجودم رخنه کرده بود و من را از یاد توغافل میکرد خدایا شیطان را از ما دور کن، خدایا غفلت را از ما دور کن، خدایا ما به قیامت تو و روز معاد تو و به پیامبر تو نبوت تو و به امامات امامان تو ایمان داریم خدایا به توحید تو به واحد بودن تو به قدرت تو به مهربانی تو به بزرگی و توانایی تو و به تمام خوبیها یتو ایمان و اعتقاد داریم شما هم دست ما را بگیر شما هم ما را هدایت کن، شما هم به ما اراده بده که گناه نکنیم خدایا متوسل میشوم به زیارت عاشورا خدایا متوسل میشوم به حضرت زهرا
خدایا از من آهی از تو نگاهی
خدایا ماه رجب بگذشت و من از خود نگذشتم پس تو از ما بگذر، خدایا موهایم سفید شد محاسنم سفید شد عمری را پشت سرگذاشتم بدنم ضعیف شد چشمانم ضعیف شد توان جسمانیم کم شد ولی بیدار نشدم غافل بودم غفلت سرپایم را فرا گرفته بود چه کنم امیدم به مولایم است تنها و تنها امید به تو دارمای پروردگار جهانیان فقط به بخشندگی به مهربانی تو به بزرگی تو فکر میکنم و امیدوار میشومای خدای بزرگ دستم را بگیر رسوایم مکن آبرویم را مریز تو ستارالعیوب هستی تو پوشاننده عیبها هستی.
پس روز محشر هم ستارالعیوب باش